هفت ماهگی محمد آریانم

عزیزم دل مامان سلام

بعد از مدتها بالاخره فرصت کردم بیام اینجا و برات بنویسم .

خاطرات سفر و عکسهاش رو دفعه بعد برات مینویسم چون امروز زیاد فرصت نوشتن ندارم.

تو ایام عید چون مسافرت بودیم نتونستم روز نهم فروردین هفت ماهگیت رو بهت تبریک بگم ولی امروز هم هفت ماهگیت رو بهت تبریک میگم و هم دندون در آوردنتو.

دقیقا روز ٣٠ اسفند بعد از سال تحویل متوجه شدم که دندونهای خوشکلت یه کوچولو زده بیرون چند روزی بود که بیقرار شده بودی و لثه ات ورم کرده بود تا بالاخره راحت شدی و دندونت بیرون زد البته الان که دارم برات مینویسم دندون دومت هم جوونه زده  و من امروز متوجه این موضوع شدم و فعلا دو تا از مرواریدهای زیبای  شما گل پسر نازم در اومده.

دیروز  رفتیم خونه باباجون و برات آش دندونی پختیم.ایشاالا که بقیه دندونهات راحت در بیاد و اینقدر اذیت نشی.

از فرایند رشدت بگم که......

 چند روزی هست سینه خیز میری و آروم و قرار نداری ماشاالا خیلی کنجکاوی و میخوای از همه چیز سر در بیاری .

دیگه خودت بدون کمک میشینی و با اسباب بازیهات بازی میکنی عاشق کتابی و از پاره کردن کاغذ لذت میبری.

علاقه زیادی به ایستادن داری و تا دستت رو میگیریم از زمین بلند میشی و می ایستی و رو پاهات تند تند خودت رو تکون میدی و ذوق میکنی.

وَ وَ وَ ...بَ بَ بَ ..... دَدَدَ حروفیه که زیاد تکرار میکنی.

دس دسی و سرسری هم میکنی موقعی که سرسری میکنی لب پایینت رو گاز میگیری و تند تند سرت رو تکون میدی . وای اونقدر ناز و خواستنی میشی که نگو دلم میخواد بخورمت.

اگه تو بغل کسی باشی و منو ببینی واسم گریه میکنی و دستتو برای اینکه بیای بغلم دراز میکنی اون لحظه یکی از زیباترین لحظات زندگیمه که لذتش برام قابل وصف نیست.

خلاصه طبق معمول همیشه بگم که روز به روز شیرینتر و بانمک تر میشی و از همه دلبری میکنی.

دوستت دارم پسر نازم