محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

نفس مامان و بابا

خاطرات نوروز 92

1392/2/13 23:11
نویسنده : مامانی
358 بازدید
اشتراک گذاری

عید امسال برای همه ما متفاوت از سالهای قبل بود.وجود شما فرشته نازنینم صفای دیگه ای به عیدمون داد و خانواده ما امسال سر سفره هفت سین 3 نفره بود.

 

لحظه سال تحویل خونه بابایی بودیم تا اونها هم تنها نباشن.

پسرم سر سفره هفت سین

 

12

بعد از سال تحویل رفتیم خونه تا وسایلمونو جمع کنیم و بریم خونه بابا جون و صبح با هم حرکت کنیم سمت شمال.

صبح اول فروردین رفتیم شمال تو راه اصلا اذیت نکردی یا خواب بودی و یا بازی میکردی مامان قربونت بشه که اینقدر آقایی.

وقتی رسیدیم همه بی صبرانه منتظر بودن تا شما رو ببینن آخه اقوام و فامیل هنوز شما رو ندیده بودن و برای دیدنت لحظه شماری میکردن مخصوصا خاله های مامان که خیلی مشتاق دیدنت بودن.

تا 5 فروردین گرگان بودیم و روز 5 ام  به همراه  خانواده خاله مینا و خاله عالیه (خاله های مامان ) به سمت مشهد حرکت کردیم اون روز هوا حسابی بارونی بود و جاده بسیار زیبا ولی بارون اونقدر شدید بود که نمیشد خیلی خوب بیرون رو تماشا کرد.

مشهد هم خیلی خوش گذشت البته من مثل سالهای قبل زیاد نتونستم برم زیارت ولی خب همون جند بار هم حسابی چسبید و زیارت امسال مامان شما بودی.

 

13

 

23

 

45

 

دوباره برگشتیم گرگان و تا 17 ام موندیم .

یه روز رفتیم باغ خاله مینا

23

یه روز هم باغ خاله نرگس دعوت بودیم

56

 

89

 

09

 

بقیه هم که لطف کردن و خونه هاشون دعوتمون کردن

خلاصه همش در تفریح و گردش بودیم که حسابی خوش گذشت و خستگی یک سالی که مسافرت نرفته بودیم از بین رفت.

یکی دیگه از جاهای دیدنی که رفتیم روستای زیارت بود که یک روستای تاریخی بسیار زیبا تو جنوب گرگان و بعد جنگل ناهار خورانه.

روستایی که هر چی از زیباییش بگم کم گفتم.

78

 

65

 

متاسفانه اینجا شما همش خواب بودی و چون هوا خیلی سرد بود ازت عکس نگرفتیم.

سیزده بدر هم مهمون عمه نرگس (عمه مامان) بودیم که حسابی سنگ تموم گذاشت و شرمندمون کرد.

 12

 

13

 

در راه برگشت به سمت تهران تصمیم گرفتیم بریم دریاچه شور مست که نزدیک سواد کوه بود یه جاده پیچ در پیچ که باید میرفتیم بالا تا میرسیدیم به دریاچه.

جاده اش خیلی قشنگ بود جاده ای بین کوههای پوشیده از درخت که جنگلهای انبوه چشم انداز فوق العاده ای به وجود آورده بود ناهار و چای رو اونجا خوردیم و حرکت کردیم سمت تهران.

78

57

 

فکر کنم تو این سفر به شما هم حسابی خوش گذشت چون برخلاف تصور ما که فکر میکردیم با دیدن آدمهای جدید غریبی کنی بسیار خوش اخلاق و آروم بودی و با شیرین کاریهات همه رو شاد میکردی.

اولین سفر شما پسر عزیزم بسیار خاطره انگیز بود که مامان کم و بیش و خلاصه برات نوشت تا یه روزی با خوندنش لبخند بر لبان زیبات نقش ببنده و بیای برام تعریف کنی و منم بگم یادش به خیر چقدر زود بزرگ شدی پسرم.

دوستت دارم یگانه امید زندگیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

لیلا
15 اردیبهشت 92 1:49
عزییییییییییزم روز زن و مارد رو بهت تبریک میگم . همیشه به خوشی و مسافرت . من عاشق این پسریه تو هستم واااااااااااااااااااای بخورمش . زنده باشه ماشالله


____________________________________________________ممنون لیلا جونم منم به شما تبریک میگم عزیزم ایشاالا سال بعد واست هم روز زن باشه هم روز مادر بوووووووووووووس
سحر
15 اردیبهشت 92 5:05
خیلی باحال بود زهرا جون. انشاء الله همیشه در سفر و گردش و خوشی. ماشاء الله به این گل پسر که اینقدر همه جا ژست های خوب برای عکس گرفته. عکسهایی که تو صحن امام رضا گرفتین خیلی نازه.
انشاء الله امسال سالی پر از سلامتی و شادی و موفقیت براتون باشه


____________________________________________________ممنون سحر جونم لطف داری عزیزم ایشاالا برای شما هم سال پربرکتی باشه ریحانه عزیزم رو ببوس