محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

نفس مامان و بابا

همچنان در انتظار

" اللهم الرزقنی ولداً باراً " سلام عزیز دردونه من  تصمیم داشتم تا نیومدی دیگه مطلبی ننویسم ولی به پیشنهاد خاله مریم نوشتم . این مطلب رو دارم تو یه شب برفی زیبا برات مینویسم  بابا رفته خوابیده و مامان داره با یاد تو این خاطرات رو برات مینویسه مامان این روزا حسابی مشغول درس خوندنه   تا بتونه دانشگاه سراسری قبول بشه  واسه همین نمیتونم زیاد واست بنویسم ولی قول میدم بعدا جبران کنم. هر چند این یکی دو هفته اخیر درگیر مهمون داری و خواستگار خاله جون بودیم و نتونستم زیاد درس بخونم ولی فرصت نوشتن هم نداشتم. بابا هم این روزا حسابی درگیر کارشه و داره تلاش میکنه زمینه آرامش و آسایش رو برای من و شما فراهم کنه ...
2 دی 1390

آغاز دوران جدید در زندگی مامان و بابا

سلام  عزیز دردونه  من باورم نمیشه ........ یعنی دارم واسه تو مینویسم که هنوز نیستی ..... تویی که الان پیش خدایی و داری اونجا زندگی میکنی نمیدونم دوست داری بیای به این دنیا یا نه ؟؟؟!!!! ولی امیدوارم اگه پا به این دنیا گذاشتی عهدی که داری با خدا میبندی رو فراموش نکنی تو الان داری با خدا عهد میبندی که وقتی به این دنیا اومدی همیشه ازش اطاعت کنی و بنده فرمانبردار و مطیعش باشی پس به مامان قول بده عهدت با خدا رو نشکنی و پیمان محکمی با معبودت ببندی. مامان.......!!!!!!!!!! چه واژه غریبی...... یعنی منم میخوام به همین زودیا مامان بشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باورم نمیشه ولی حس میکنم بهت نزدیکم و خدای مهربون به همین زودیا تو رو میفرسته ...
14 مهر 1390
1