این روزها.....
محمد آریان عزیزم روزها یکی پس از دیگری سپری میشه و من شاهد رشد و بزرگ شدن شما پسر گلم هستم چند وقتی هست که با لبخندها و حرف زدنهایت شادی رو در وجودمون دو چندان کردی و تازگی و صفای خاصی به خونمون بخشیدی.
عکس العملهات نسبت به محیط اطرافت بیشتر شده و این یعنی اینکه پسر کوچولوی ما کم کم داره بزرگ و بزرگتر میشه.
موقعی که داری با خودت بازی میکنی و من مشغول انجام دادن کارهام هستم بعد چند دقیقه شروع به نق زدن میکنی و من مجبورم باهات حرف بزنم تا صدام رو بشنوی و آروم بشی وقتی صدامو میشنوی غر زدنت کم میشه ولی قطع نمیشه و همین که میام بالای سرت و منو میبینی آنچنان هیجان زده میشی که دلم میخواد درسته قورتت بدم بعدش شروع میکنی به حرف زدن و خندیدن و دست و پا زدن تا بغلت کنم.
و یا موقعی که شیر میخوای وقتی میگیرمت تو بغلم تا بهت شیر بدم حتی اگه در اوج گریه باشی ساکت میشی و زبونت رو تو دهنت تکون میدی و منتظر میمونی تا شیر خوردنت رو شروع کنی.
الانم داری گریه میکنی و شیر میخوای و نمیذاری بیشتر از این برات بنویسم.
دوستت دارم عزیز دلم