جنسیت فرشته کوچولوی ما
سلام نازنینم خوبی مامان...
بالاخره انتظار به سر رسید و من فهمیدم که جنسیت شما کوچولوی نازنینم چیه
روز یکشنبه 3 اردیبهشت وقت سونو گرافی داشتم بابا اون روز مرخصی گرفت تا هم دنبال خونه بگردیم (این روزها مامان و بابا به خاطر اینکه شما داری تشریف میاری و نیاز به اتاق داری دارن دنبال خونه دو خوابه میگردن و بالاخره امروز یه خونه مناسب پیدا کردیم.) و هم بعدازظهر بریم دکتر.
بعد از ظهر رفتیم سمت دکتر طبق معمول کمی معطلی داشت خیلی هیجان داشتم دوست داشتم هر چی زودتر نوبتم بشه و از جنسیتت باخبر بشم البته بیشتر از این دوست داشتم از سلامتت مطمئن بشم حدود یکی دو ساعت منتظر نشستیم تا اینکه نوبتم شد رفتم روی تخت دراز کشیدم و دکتر کارش رو شروع کرد عکس نازتو تو مونیتوری که جلوم بود میدیدم البته زیاد واضح نبود خانوم دکتر دور سرت و ستون فقراتت رو چک کرد و من ازش از سلامتت پرسیدم وقتی گفت همه چی خوبه خیالم راحت شد حالا فقط منتظر بودم که بگه جنسیتت چیه نمیخواستم ازش سوال کنم دوست داشتم خودش بگه چون این انتظار واسم شیرین بود خلاصه انتظار به سر رسید و خانوم دکتر گفت که پسره خیلی خوشحال شدم البته برام فرقی نداشت خدا رو شکر کردم اول به خاطر اینکه سالمی و بعدهم به خاطر اینکه فرشته کوچولوی ما پسره
وقتی اومدم بیرون بابا منتظرم نشسته بود همین که دیدمش ناخودآگاه لبخند زدم رفتم پیش بابا و منتظر نشستم تا جواب سونو گرافی حاضر بشه اولش بهش نگفتم تا خودش بپرسه اونم منتظر بود که من خودم بگم بالاخره طاقتش تمونم شد و پرسید که خب چی شد منم چون میخواستم یکم اذیتش کنم گفتم چی؟
گفت جنسیت دیگه گفتم بزار به دنیا بیاد میفهمی بهت نمیگم خندید و گفت اذیتم نکن زود بگو منم گفتم نمیگم خلاصه از اون اصرار و از من انکار میخواستم هیجان بیشتری بهش بدم
دیگه دلم نیومد اذیتش کنم و گفتم که نی نیمون پسره خیلی خوشحال شد و خدا رو شکر کرد.
جواب سونو رو که گرفتیم چون هوس بستنی کرده بودم رفتیم سه تایی با هم بستنی خوردیم بعدش دوباره رفتیم دنبال خونه گشتیم و واسه شام هم اومدیم خونه بابا جون همه منتظر بودن تا بفهمن نی نی نازم چیه وقتی خبر رو بهشون دادم اونا هم کلی خوشحال شدن و ذوق کردن
اینم خاطره فهمیدن جنسیت شما گل پسرم.
پسرم ، با تمام وجودم دوستت دارم.