محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

نفس مامان و بابا

اولین قدمهای پسرک

محمد آریان عزیزم 4 مهر اولین قدمهای کوچکت رو برداشتی و راه رفتن رو تجربه کردی اولین بار 4 قدم برداشتی ولی کم کم قدمهای بیشتری رو طی کردی و الان تا 20 30 قدم هم میتونی برداری بدون اینکه زمین بخوری . ولی نمیدونم چرا علاقه زیادی به راه رفتن نشون نمیدی و با وجود اینکه کاملا میتونی راه بری باز چهار دست و پا رفتن رو ترجیح میدی . هفته پیش بردیمت باغ پرندگان باورت نمیشه اگه بگم چقدر دوست داشتی اونقدر ذوق کردی و هیجان نشون دادی که توجه مردم هم بهت جلب شد بیشترین هیجانی که نشون دادی واسه قو و اردک و شتر مرغ بود  خیلی دوست داشتی من و بابا فکر نمیکردیم که اینقدر برات ...
3 آبان 1392

اندر احوالات این روزها

فرشته کوچک زندگیم امروز یکسال و بیست و شش روزه شدی و متاسفانه تو این مدت فرصت نکردم خاطراتت رو برات ثبت کنم از تولدت گرفته تا دومین مسافرتت و کارهای جدیدی که یاد گرفتی  روز 10 شهریور با یک روز تاخیر چشن تولد یکسالگیت رو گرفتیم یک تولد کوچیک خانوادگی چون از ده روز قبلش مسافرت بودیم نتونستیم برای تولدت مهمون دعوت کنیم و فقط به دو خانواده اکتفا کردیم هر چند که خودمونی بود ولی خوش گذشت. از 28 مرداد هم به همراه بابا جون اینا یه مسافرت حسابی رفتیم اول مشهد و بعدش شمال (گرگان و محمودآباد و رامسر و لاهیجان و رشت و رودبار ) هم زیارت کردیم هم سیاحت و هم دید و بازدید.(عکساشو بعدا برات میزارم) برای اولین بار دریا رو دیدی  رو ماسه ها نش...
19 مهر 1392

سیزده ماهگی

عزیزم دل مامان سیزده ماهگیت مبارک روز به روز شیرین تر و دوست داشتنی تر میشوی و شدی همه زندگی ما لذت در کنار تو بودن برای ما از هر لذتی بالاتر است و لحظه های خندیدن و شادی تو شادترین لحظه ها برای ماست. این روزها در حال گذر است و  سالهای آینده دفتر خاطرات کودکیت دوباره مرا به این روزها بازخواهد گرداند و این انگیزه محکمی ست برای من تا همچنان برایت بنویسم. دوستت دارم عشقم  
12 مهر 1392

بهانه زندگیم ، تولدت مبارک

  تکرار حضورت گلبرگ هاى شقایق رابه سجده وا میدارد و من سرمست از آمدنت ترانه بودنت رامى سرایم . .  از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت و امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .   زندگیم... عمرم ... نفسم ... همه وجودم... عشقم.... پسرم... یکدونه ام... کودک زیبایم... تولدت مبارک   آرزو دارم همیشه لبخند بر لبانت عشق در قلبت لطف در نگاهت محبت در چهره ات بخشش در رفتارت و حق در زبانت جاری باشد ...
9 شهريور 1392

یازده ماهگی عزیز دردونه خودم

یکی یکدونه مامان یازده ماهگیت مبارک. روزها عین برق و باد در حال گذره و شما پسر نازم در حال رشد و بالندگی هستی روز به روز به تواناییهات اضافه میشه و کارهای جدیدی رو یاد میگیری. چند وقتی هست که اینگار میخوای حرف بزنی کلمات نامفهوم زیادی رو به زبون میاری و با  زبون خودت با ما حرف میزنی. حرفهای ما رو هم بهتر درک میکنی و متوجه میشی مثلا موقعی که توپ بازی میکنی اگه ازت بخوایم که توپ رو برامون بندازی انجام میدی و یا بهت بگیم برو با ماشین بازی کن میری سمت ماشینت و خیلی کارای دیگه به صورت خیلی شیرین خودتو برامون لوس میکنی صورتتو میچسبونی به صورتمون چشماتو تنگ میکنی وو میخندی  وقتی داری با توپت بازی میکنی گاهی توپت میره زیر میز و ی...
10 مرداد 1392

پسر گلم ده ماهه شد

پسر نازم ده ماهگیت مبارک. فردا وارد یازدهمین ماه زندگیت میشی گلم امیدوارم روزی تولد صد سالگیت رو جشن بگیری. عزیزم چهارمین دندونت هم در اومده و سه تا دیگه از دندونات هم در شرف در اومدنه . بسیار ناز و دوست داشتنی هستی و هر روز شیرینی بیشتری به زندگی من و بابا میدی. دوستت دارم امید زندگی ام.
8 تير 1392

اتفاقات این روزها

پسر گلم این روزها مصادف بود با کلی اتفاق خوب و جشن و شادی اعیاد شعبانیه یعنی تولد امام حسین (ع) و امام سجاد (ع) و حضرت ابوالفضل و حضرت علی اکبر که برای ما شیعیان سراسر شادی و سرور بود. چند روز دیگه هم نیمه شعبان _تولد امام زمان_ که شادیها و جشن هامون تکمیل میشه از اتفاقات خوب هم اولش انتخاب آقای روحانی به عنوان رییس جمهور بود که کلی خوشحال شدیم. حالا اگه خیلی خوب هم نباشه حداقل بهتر از بقیه است. و دومی صعود ایران به جام جهانی 2014 که مردم رو خیلی خوشحال کرد اون روز ما هم رفتیم بیرون و تو شادی مردم شریک شدیم البته ما به نیت انتخاب عکسهای آتلیه شما مجبور بودیم بریم بیرون و توفیق اجباری نصیبمون شد. از عکسای آتلیه بگم که اکثرشون خوب ...
31 خرداد 1392

برای محمدآریانم

چقدر زود در حال گذر است روزهای کودکیت... 9 ماه و 11 روز گذشت از شنیدن زیباترین صدای زندگیم ...صدای گریه ات هنگامیکه متولد شدی. دلم تنگ میشود برای همه این لحظه ها ... لحظه های ناب با تو بودن.... دلم تنگ میشود برای: خنده ها و گریه هایت ... نق زدنها و بهانه گیریهایت... آویزان شدن به پاهایم وقتیکه در حال ظرف شستن هستم.... نگاه مهربان و معصومت وقتیکه به چشمانم زل میزنی و در ادامه با لبخندی شیرین دلم را میبری... هیجانت هنگامیکه ظرف غذایت را میبینی... بوسیدنهایت وقتیکه صورتم را خیس میکنی... ناز کردنهایت وقتیکه غریبه ای با تو صحبت میکند و تو خودت رو محکم به من می چسبانی و میخندی.... بابا و ددد گفتنهایت... چهار دست و پا آمدن...
20 خرداد 1392