محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نفس مامان و بابا

شب یلدا

پسر عزیزم امشب اولین شب یلدای زندگی شماست و این شب رو در 3 ماه و 20 روزگیت تجربه کردی  تصمیم گرفتیم که امشب رو هر دو خانواده تو خونه بابایی (بابای بابا)دور هم جمع بشیم تا بیشتر بهمون خوش بگذره و من از این فرصت استفاده کردم تا خاطره امشب رو برات ثبت کنم . ایشالا شب خوبی باشه و حسابی بهمون خوش بگذره البته شما فعلا تو بغل بابا خوابیدی و امیدوارم وقتی بیدار شدی خوش اخلاق باشی و گریه نکنی .   ...
30 آذر 1391

سه ماهگیت مبارک عزیز دلم

پسر ناز و دوست داشتنی ام امروز سه ماهه شدی ..... روزها عین برق و باد میگذرد و تو بزرگ میشوی و من : هر روز بیشتر از روز قبل مادر میشوم.. هر روز چیز تازه ای می آموزم ...  هر روز با صدایت از خواب بیدار میشوم... هر روز با خنده هایت  انرژی میگیرم ... هر روز نگاهم با نگاهت بیشتر خو میگیرد... هر روز شناختم از تو بیشتر میشود... هر روز بیشتر از روز قبل دوستت دارم... هر روز وابستگی ام به تو بیشتر میشود... هر روز برایم شیرین تر از روز قبل هستی ... . . . . و هر روز بیشتر عاشقت میشوم. دوستت دارم امید زندگی ام
9 آذر 1391

پسر شیرین من

محمد آریان گلم عزیز دل مامان الان که دارم این مطلب رو واست مینویسم ساعت یک شبه و شما هنوز بیداری و داری با خودت بازی میکنی تند تند دست و پا میزنی و میخندی و حرف میزنی. این روزها خیلی خیلی شیرین شدی و حسابی دلبری میکنی از خنده های بلند و صدادارت گرفته تا حرف زدنهات (مثل بو _ آما _ گو _ و چیزهای دیگه) و بلند کردن گردن و شونه ات موقعی که دستت رو میگیریم و به سمت بالا میکشیم و یا موقعی که میخوای هر دو تا دستتو با هم بکنی تو دهنت اونم تا مچ و موفق نمیشی و بعدش غر میزنی. خلاصه روز به روز داری شیرین تر میشی و دل مامان و بابا و اطرافیانت رو میبری. البته یه سری عادات نه چندان خوب هم داری که باید تلاش کنیم برطرفشون کنیم مثلا برای خوابیدنت یا باید ...
3 آذر 1391

این روزها.....

محمد آریان عزیزم روزها یکی پس از دیگری سپری میشه و من شاهد رشد و بزرگ شدن شما پسر گلم هستم چند وقتی هست که با لبخندها و حرف زدنهایت شادی رو در وجودمون دو چندان کردی و تازگی و صفای خاصی به خونمون بخشیدی. عکس العملهات نسبت به محیط اطرافت بیشتر شده و این یعنی اینکه پسر کوچولوی ما کم کم داره بزرگ و بزرگتر میشه. موقعی که داری با خودت بازی میکنی و من مشغول انجام دادن کارهام هستم بعد چند دقیقه شروع به نق زدن میکنی و من مجبورم باهات حرف بزنم تا صدام رو بشنوی و آروم بشی وقتی صدامو میشنوی غر زدنت کم میشه ولی قطع نمیشه و همین که میام بالای سرت و منو میبینی آنچنان هیجان زده میشی که دلم میخواد درسته قورتت بدم بعدش شروع میکنی به حرف زدن و خندیدن و دست...
20 آبان 1391

واکسن دو ماهگی

پسرم دیروز واکسن دو ماهگیتو زدی صبح اونقدر واسه مامان و بابا خندیدی که دلمونو بردی ولی ظهر که بردیمت برای واکسن همچین جیغی کشیدی که دلم کباب شد خیلی گریه کردی ولی خب چاره ای نبود چون واسه سلامتیت لازم بود ایشاالا همیشه سالم باشی مامانی . اومدیم خونه هم تا دو سه ساعت بی تابی کردی ولی بعدش خوابیدی و آروم شدی یکمی هم تب کردی که بهت قطره استامینوفن دادم تا هم تبت بیاد پایین و هم درد پاهات کمتر بشه. قربونت بشم مامان ایشاالا هیچوقت اشکاتو نبینم پسرم خیلی خیلی دوستت دارم عسلی من.
12 آبان 1391

تولد دو ماهگی گل پسر

امروز 9 آبان دو ماهه شدی عزیزم تولد دو ماهگیت مبارک باشه مامانی امروز دایی جون یه کیک بستنی خوشمزه خرید و اومد خونمون تا تولد دو ماهگیت رو جشن بگیریم دستش درد نکنه سورپرایزمون کرد.   ...
9 آبان 1391

اولین تولد در 52 روزگی

گل پسر مامان امشب برای اولین بار رفتی تولد ....تولد دختر عمه کیانا قربونت بشم اونقدر با دقت نگاه میکردی که اینگار می فهمیدی چه خبره قبلش بردم تو اتاق که بخوابونمت ولی نخوابیدی و گریه میکردی ولی همین که آوردمت تو پذیرایی و همه دست میزدن آروم شدی و نگاه میکردی فکر کنم خوشت اومده بود اینم عکست با کیانا جون....       ...
2 آبان 1391

عکسهای پسری

موهامو فشن کردم خوشگل شدم.!!!   چه آروم تو بغل مامان خوابیدی...  قربونت برم مامانی میخوای قایم موشک بازی کنی!؟  خوابیدن تو بغل بابا چقدر حال میده....  چرا مامان دستکشامو تا به تا دستم کرده  چقدر خوابم میاد.....   ...
19 مهر 1391

چهل روزگی پسملی

گل پسر مامان به همین زودی چهل روزه شدی دیروز بردیمت حموم چله از حموم هم که اومدی حسابی خوابیدی. کم کم شیرین کاریهات داره شروع میشه البته ده روزی میشه که میخندی وقتی باهات بازی میکنیم و حرف میزنیم دقیق گوش میدی و عکس العمل نشون میدی و با زبون خودت باهامون حرف میزنی چقدر شیرین و دوست داشتنی هستی نازنینم. پریروز برای اولین بار با هم رفتیم رستوران مهمون خاله فریده (دختر خاله مامان) باغ پردیس مهمونمون کردن جای خیلی قشنگی بود... شما هم پسر خوبی بودی و گریه نکردی تا بیشتر بهمون خوش بگذره قربون پسر خوبم بشم اینم عکس چهل روزگیت     ...
19 مهر 1391