محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

نفس مامان و بابا

تولد بابای نی نی

امروز 22 آذر تولد بابا هست میخوام از همین جا از طرف خودم و شما گل پسری تولد بابا رو بهش تبریک بگیم همسر عزیزم ،بابای مهربون تولدت مبارک . دیشب و امروز دوبار برای بابا تولد گرفتیم دیشب خونه بابا جون اینا و امروز خونه بابایی. از دیروز تا حالا هر وقت تولدت مبارک میخونیم دست میزنی و ذوق میکنی قربونت بشم مامان که دیگه کم کم داری همه چی یاد میگیری . تو راه رفتن که استاد شدی و میدویی وقتی بهت میگیم محمدآریان آب میخوری میگی نه عاشق چایی هستی بعداز ظهرها که میریم خونه بابا جون تا چایی میاریم ذوق میکنی و میگی بو ووو و بعدش تقاضای چای میکنی و ما هم تو استکان برات میریزیم و تا تهش میخوری و بازم میخوای. این روزها همش تو آشپزخونه سیر میکنی...
22 آذر 1392

اولین قدمهای پسرک

محمد آریان عزیزم 4 مهر اولین قدمهای کوچکت رو برداشتی و راه رفتن رو تجربه کردی اولین بار 4 قدم برداشتی ولی کم کم قدمهای بیشتری رو طی کردی و الان تا 20 30 قدم هم میتونی برداری بدون اینکه زمین بخوری . ولی نمیدونم چرا علاقه زیادی به راه رفتن نشون نمیدی و با وجود اینکه کاملا میتونی راه بری باز چهار دست و پا رفتن رو ترجیح میدی . هفته پیش بردیمت باغ پرندگان باورت نمیشه اگه بگم چقدر دوست داشتی اونقدر ذوق کردی و هیجان نشون دادی که توجه مردم هم بهت جلب شد بیشترین هیجانی که نشون دادی واسه قو و اردک و شتر مرغ بود  خیلی دوست داشتی من و بابا فکر نمیکردیم که اینقدر برات ...
3 آبان 1392

اندر احوالات این روزها

فرشته کوچک زندگیم امروز یکسال و بیست و شش روزه شدی و متاسفانه تو این مدت فرصت نکردم خاطراتت رو برات ثبت کنم از تولدت گرفته تا دومین مسافرتت و کارهای جدیدی که یاد گرفتی  روز 10 شهریور با یک روز تاخیر چشن تولد یکسالگیت رو گرفتیم یک تولد کوچیک خانوادگی چون از ده روز قبلش مسافرت بودیم نتونستیم برای تولدت مهمون دعوت کنیم و فقط به دو خانواده اکتفا کردیم هر چند که خودمونی بود ولی خوش گذشت. از 28 مرداد هم به همراه بابا جون اینا یه مسافرت حسابی رفتیم اول مشهد و بعدش شمال (گرگان و محمودآباد و رامسر و لاهیجان و رشت و رودبار ) هم زیارت کردیم هم سیاحت و هم دید و بازدید.(عکساشو بعدا برات میزارم) برای اولین بار دریا رو دیدی  رو ماسه ها نش...
19 مهر 1392