لذت و غم مادرانه
امروز صبح که از خواب بیدار شدی بعد از کلی قربون صدقه رفتن و بوسیدنت ....
من: خدای مهربون ممنون که این پسر خوب رو به ما هدیه دادی..
محمدآریان: مامان خدای مهربون بهتون کادو داد من تو کادو بودم؟
این روزهای من : تنها نگرانیم اینه که با رفتن مامانی و بابایی به شمال موقع رفتن به دانشگاه شما رو پیش کی بذارم امیدوارم خدا خودش بهترین راه رو سر راهمون قرار بده.
این روزهای پسرک: در رویای فوتبالیست شدن ...عاشق کارتون فوتبالیستهایی و با خریدن لباس ورزشی و توپ برای شما هر روز توی خونه و پارک فوتبال بازی میکنی و الگوی فوتبالیت هم واکاشی زوماست برخلاف همه بچه ها که سوباسا و واکی رو دوست دارن.
شاید هیچ چیز برای یک مادر لذت بخش تر از این نباشه که ببینه پسرکوچکش در حال طی کردن فرایند رشدش هر روز در حال تغییر کردنه و جسم و روحش و خواسته ها و علائقش روز به روز کامل تر میشه و این یعنی بزرگ شدن یعنی کامل و کامل تر شدن یعنی رشد کردن که هم لذت بخشه و هم غم کوچولویی تو دل مادر هست که این روزها داره تموم میشه و دیگه هیچ وقت برنمیگرده...
دستای کوچولویی که هر لحظه دور گردن حلقه میشه
بوسه های آبدار و خیس
کلمات و جملاتی که تا ته وجودت رو از لذت پر میکنه
ناز و اداهای کودکانه... غر زدن ها... نق زدن ها... بهونه گیری های الکی
همه و همه روزی تموم میشه
کاش قدر این روزهامونو بیشتر بدونیم
پسر خوب و عزیزم هر روز برامون عزیزتر و دوست داشتنی تر میشی و خدا رو شاکرم که این همه لطف و مهربانی به زندگی ما بخشیده ...دوستت دارم عزیز دل مادر