محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

نفس مامان و بابا

طوطی خونه ما

1393/6/9 22:25
نویسنده : مامانی
711 بازدید
اشتراک گذاری

دو روز مونده به تولدت......

محمد آریان : مبانک

مامان: چی مبارک

محمد آریان :تیویو

مامان:تولد کی

محمد آریان :آیام

مامان:تعجب

محمد آریان :راضی

محمد آریان :کیک بخویم

این تنها یک نمونه از صحبتهای شیرینته که طی یک هفته اخیر هممونو به وجد آورده

تا قبل از مسافرت به شمال شما فقط یک کلمه ای حرف میزدی و منظورتو به زور بهمون میفهموندی ولی بعد از برگشت از شمال پیشرفت چشمگیری داشتی و طی چند روز از یک کلمه ای به دو کلمه ای و بعدش جملات سه و چهار کلمه ای میگفتی.

هر چند هنوز نمیتونی درست کلمات رو ادا کنی ولی منظورتو کامل میفهمم و دیگه شما شدی همصحبت مامان تو خونه.

بعضی از کلمات رو خیلی با مزه میگی مثل تزونونو (تلویزیون) آب داب داب دا (آپادانا) و....

کارای با مزه دیگه ای که انجام میدی اینه که هر کسی دیگری رو صدا کنه شما هم دقیقا همونو تکرار میکنی مثلا بابا جون که منو زهرا خانوم صدا میکنه شما هم به من میگی زهرا خانوم

صحبت کردنت دقیقا طوریه که ما باهات صحبت میکنیم  و خودتو دوم شخص خطاب میکنی و میگی شما. افعالی که به کار میبری هم همینطوره مثلا میخوای بگی خودم آب بریزم میگی خودت آب بریز یا میخوای بگی پاهام درد گرفت میگی پاهات اوخ

بادوم زمینی خیلی دوست داری هر بار که بابا میخواد از سرکار بیاد خونه میگی بابا جون بادوم زمنی بخره

خلاصه خیلی شیرین و دوست داشتنی حرف میزنی و  با اون دهن خوشکلت کلماتو غلط و غلوط و نصفه نیمه ادا میکنی و همه وجودمو از احساس دوست داشتنت لبریز میکنی.

پروژه از شیر گرفتن شما هنوز تموم نشده و یکم سخت شد روزها اصلا شیر نمیخوای ولی شبها طبق عادت از خواب بیدار میشی و گریه میکنی من تا چند شب پیش بهت شیر میدادم ولی تصمیم گرفتم که دیگه شیر شب رو هم قطع کنم اما اون شب اونقدر گریه کردی که نگو حدود یکی دو ساعت گریه کردی و هیچ جوری ساکت نمیشدی بابا ساعت 4 صبح بردت تو خیابون چرخوندت تا از یادت رفت حالا یکی دو شبه باز بهت میدم و نمیدونم چطور باید ترکت بدم امیدوارم خدا خودش کمک کنه و هر چی زودتر بدون اذیت شدن شیر خوردنو کامل فراموش کنی.

این اواخر هر چی به دو سالگی نزدیکتر میشدی پرخاشگری و لجبازیت بیشتر میشد و هنوز هم ادامه داره دوست داری کاری که میخوای رو انجام بدی و اگه کار دلت نشه جیغهای بنفش میکشی که فکر میکنم کاملا طبیعی و جز فرایند رشدت محسوب میشه فقطامیدوارم روز به روز  صبورتر بشم تا این مراحل رو به سلامت طی کنی.

پسر کوچولوی نازم درسته که بزرگ کردنت انرژی زیادی ازم میگیره و فرصت انجام هیچ کاری رو ندارم و حتی گاهی اونقدر اذیت میشم که اشکم در میاد  ولی شیرینی و لذت وجودت به قدری زیاده که انرژی از دست رفته منو جبران میکنه و بهم انگیزه مضاعفی میده تا تلاش کنم جهت فراهم کردن فردایی بهتر برای شما و برای زندگیمون .

دوستت دارم بهانه زندگیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

لیلا
2 مهر 93 19:11
عزیز دلممممممممممممم عشق خااااااله ماشالله هزار ماشالله خدا حفظش کنهههههههههه ..... تولدشم مباااااااارک ...ببوسش مرسی عزیزم لطف داری