محمد آریانمحمد آریان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان و بابا

واکسن 18 ماهگی

1392/12/12 14:51
نویسنده : مامانی
430 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم تو این چند وقته به دلایلی که تو چند پست قبل گفتم نتونستم زیاد به وبلاگت سر بزنم و خاطراتتو بنویسم ولی امروز میخوام از همه چیز برات بگم

اول اینکه امروز واکسن 18 ماهگیتو زدی و خدا رو شکر رفت تا شش سالگی

صبح از خواب بیدارت کردیم حدود ساعت هشت و نیم بود چون معمولا تا ساعت 10 میخوابی اولش یکم غر زدی ولی وقتی لباسای بیرون رو آوردم تا تنت کنم گل از گلت شکفت و فهمیدی که میخوایم بریم ددر دلم خیلی واست سوخت چون خبر نداشتی که واسه چی میخوایم بریم بیرون

خلاصه رفتیم مرکز بهداشت و نوبت گرفتیم اونجا با تعجب به بچه هایی که از اتاق واکسن میومدن بیرون و گریه میکردن نگاه میکردی تا اینکه نوبت شما شد و رفتیم داخل تا آستیناتو زدیم بالا ترسیدی و گریه کردی ولی گریه ات خیلی طول نکشید و وقتی اومدیم بیرون ساکت شدی بعدشم رفتیم برای چکاپ قد و وزنت که خدا رو شکر خوب بود از مرکز بهداشت اومدیم بیرون که دم درش یه موتور پارک بود تا دیدیش هی تکرار میکردی توتور ماشینا رو هم که میدیدی میگفتی مامین تو آسمون پرنده پرواز میکردی هی میگفتی دار دار یعنی کلاغه که داره پرواز میکنه و خلاصه هر چیزی که میدیدی اسمشو میگفتی.

بعد از واکسن اومدیم خونه بابایی تا شما کمتر اذیت بشی و دردت یادت بره آخه اینجا با خاله ها و دایی جون بازی میکنی و سرت گرم میشه کلا وقتی میای اینجا خیلی شاد و خوشحالی و کمتر به من میچسبی.

این روزها خیلی شیرین و دوست داشتنی شدی تا جایی که دلمون میخواد درسته قورتت بدیم (البته این حس تمام مامانا و باباهاست) دیگه هر چیزی که بهت میگیم کامل میفهمی و حرکاتت هم اینو نشون میده.

مثلا عاشق کارتهای با ما هستی با اشاره ما رو میکشونی تو اتاقت و با دستت اشاره میکنی که کارتهاتو از تو کمد بهت بدیم وقتی گرفتیش بدو بدو میای بیرون و  میشینی وسط پذیرایی تا بیایم کارتها رو بهت نشون بدیمهر کارتی که میبینی اگه اسمشو بلد باشی بلند بلند میگی و اونایی که بلد نیستی بگی با دقت نگاشون میکنی.

از بیرون که برمیگردیم اول میشینی جوراباتو در میاری و بعدش از ما میخوای که کلاه و کاپشنت رو هم در بیاریم .

وقتی من و بابا کنار هم میشینیم و حرف میزنیم یا میخندیم میای خودتو به زور وسطمون جا میدی و میخندی و ذوق میکنی بعدش یه بوس آبدار(به معنای واقعی کلمه ) نثار من میکنی یکی نثار بابا

صدای اذان رو هم خیلی دوست داری کل اذانهای شبکه های استانی رو گوش میدی و بعدش باز هم تقاضا میکنی که بزنم یه کانال دیگه تا بازم ببینی و من باید یا حواست رو پرت کنم یا به زور متقاعدت کنم که تموم شد.

یه کار بدی هم که جدیدا یاد گرفتی اینه که گاهی وقتها که به خواسته ات توجه نمیکنیم عصبانی میشی و ما رو میزنی ولی ما با بی توجهی سعی میکنیم از سرت بندازیمش که امیدوارم موفق بشیم.

عزیز دل مامان و بابا خیلی دوستت داریم و عاشقتیم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم
15 اسفند 92 22:38
خدا رو شکر زهرا جون واقعا از خوشحالیتون شاد میشم انشالله همیشه شاد و خرم باشین . دلتنگتونم بوسسسس
مامانی
پاسخ
ممنون مریم عزیزم امیدوارم شما هم همیشه شاد باشید و با اومدن نی نی خوشبختیتون کامل بشه